روزی از روزها یک گرگ درنده که مدتها بود غذائی به دست نیاورده بود و خیلی گرسنه بود، در سر راه خود خرگوشی را دید که در زیر سایه درختی خوابیده است.
بخوانیدRecent Posts
کتاب قصه «روباه بی دم» برای کودکان و خردسالان
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. روزی روباهی از یک دهکده مرغی دزدید و فرار کرد و رفت، پس از ساعتی شب فرارسید و همهجا تاریک شد.
بخوانیدکتاب قصه روباه حیله گر و لک لک باهوش برای کودکان و خردسالان
روزی روزگاری خیلی پیش روباهی زیر درخت صنوبری زندگی میکرد. یک روز روباه لکلکی را دید که داشت روی درخت صنوبر برای خودش لانه میساخت خندید و گفت:
بخوانید