در یک مزرعه دو بوقلمون زندگی می کردند که اسم یکیشان گلباقالی بود. گلباقالی خیلی مغرور بود و خیال می کرد زیباترین بوقلمون دنیاست. اما برایش اتفاقی اقتاد که تبدیل به یک بوقلمون افتاده و فروتن شد.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه «فوّاره رنگین کمان» – قصه بچه نهنگ مهربان
یک نهنگ کوچولو بود که هروقت از سوراخ روی سرش آب را به هوا پرتاب می کرد یک فواره رنگین کمانی درست می شد. برای همین بقیه نهنگها به او حسودی می کردند تا اینکه نهنگ کوچولو با دو ماهیگیر آشنا می شود
بخوانیدداستان آموزنده «ماجراهای دراز و کوتوله» – اهمیت درس و مشق و پشتکار
ایاز و فراز در سفر دریایی به هندوستان با جمشید که یک پزشک است آشنا می شوند و جمشید ماجراهای کودکی خودش را برای آنها تعریف می کند که چطور گول دوست ناباب را خورده؛ اما دوباره به سر درس و مشق برگشته و پزشک شده است.
بخوانید