توی شهر پرندهها جنبوجوشی به چشم میخورد. همه داشتند به خانم هدهد کمک میکردند تا نمایشگاهی از آثار نقاشی خود برپا کند.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه: پند پدربزرگ
حامد پدربزرگ را خیلی دوست داشت. پدربزرگ در خانهی پسرش یعنی دایی حامد زندگی میکرد.
بخوانیدقصه کودکانه: خرگوشها و روباه
در میان جنگل زیبایی، شهری بود به نام شهر خرگوشها که ساکنانش همگی خرگوش بودند.
بخوانید