اتاقی ساخته است در مرکز جهان دور تا دورش برهوتی از شن و ماسه و باد شاید تک درخت کودکیهایش را گاهی اوقات که پشتبام میرود و دستش را سایبان چشمها میکند میبیند
بخوانیدRecent Posts
داستان کوتاه: چتر و گربه و دیوار باریک / رضا قاسمی
هرگز نخواسته بودم نویسنده باشم. همه چیز با یک ساعت مچی «وست اند واچ» شروع شد. تقصیر هم تقصیر گاو بود.
بخوانیدداستان کوتاه: بَفرینه / علی اشرف درویشیان
لب ایوان، زیر برق آفتاب نشسته بودند. بفرینه به سینهی مادر تکیه داده بود. زن او را محکم در میان زانوان خود گرفته بود.
بخوانید