روزی روزگاری، روباهی وارد علفزاری شد که گلهای از غازهای چاق و چله شاد و بی خیال داشتند در آن میچریدند.
بخوانیدRecent Posts
افسانهی بچههای طلایی / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران بسیار قدیم، در کلبه ای کوچک ماهیگیری باهمسرش زندگی میکرد. آنها غیر از ماهی ای که ماهیگیر صید میکرد چیزی برای خوردن نداشتند.
بخوانیدافسانهی برادر فرولیک / قصهها و داستانهای برادران گریم
پادشاه یکی از سرزمینها مدتی بس طولانی در جنگ و جدال بود تا اینکه عاقبت صلح فرارسید و چون به سربازان احتیاجی نبود آنان را اخراج کرد.
بخوانید