یکی بود یکی نبود، شاهزاده ای بود که از هیچ چیز به اندازه سفر رفتن، آن هم با یکی از خدمتکاران وفادارش، خشنود نمیشد.
بخوانیدRecent Posts
افسانهی سیندرلا / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، مرد ثروتمندی بود که همسرش در بستر بیماری افتاده بود. زن چون میدانست که مرگش بزودی فرا میرسد دخترش را نزد خود خواند
بخوانیدافسانهی ماهیگیر و همسرش / قصهها و داستانهای برادران گریم
ماهیگیری با همسرش، در کلبه ای محقر، کنار یک دریاچه روزگار را به خوشی میگذراند. او هر روز میرفت، قلاب میانداخت و ماهی میگرفت.
بخوانید