قورباغه کوچولو عاشق نگاه کردن به ستارهها بود! اون آرزو داشت که بتونه بلند بپره و ستارهها رو بگیره! قورباغه کوچولو از یک سنگ بالا رفت و دستشو دراز کرد تا ستارهها رو بگیره!
بخوانیدRecent Posts
داستان کودکانه: روز خیلی خیلی خوب
اون روز صبح، مامان نیکولاس با خوشحالی گفت: نیکلاس بیدار شو! ببین چه روز قشنگیه! نیکولاس بیدار شد و با لبخند گفت: صبحبهخیر مامان! صبحبهخیر پرندههای قشنگ!
بخوانیدداستان کودکانه: مورچهی مسافر
روزی روزگاری، یک مورچهی خیلی بامزه، توی یک جاده اون قدر راه رفت و رفت تا خیلی از خونه دور شد! خیلیخیلی خیلی از خونه دور شد!
بخوانید