زنوشوهری مسن و روستایی سالهای سال غروبها پس از کار روزانه کنار کلبهشان مینشستند و استراحت میکردند.
بخوانیدRecent Posts
افسانهی غول و خیاط / قصهها و داستانهای برادران گریم
خیاطی لافزن که خیاط چندان خوبی هم نبود به سرش زد برود و دنیا را بگردد. وقتی شرایط فراهم شد، او محل کارش را ترک کرد و راه سفر در پیش گرفت.
بخوانیدقصهی پسرک فقیر در گور / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، پسرک فقیری بود که پدر و مادرش را از دست داده بود. قاضی شهر او را به کشاورزی ثروتمند داد تا بزرگش کند.
بخوانید