روزی بود و روزگاری بود. یک جوان روستایی بود که در اسبسواری چابک بود و شکار را بسیار دوست میداشت.
بخوانیدRecent Posts
قصه آموزندهی شیر پرهیزکار / قصههای مرزباننامه
روزی بود و روزگاری بود، یک جنگل بود مثل همه جنگلها با درختها و حیواناتش. یک شیر هم بود که مثل همه شیرها پادشاه آنها بود؛
بخوانیدقصه آموزندهی مرغ آتشخوار / قصههای مرزباننامه
روزی بود روزگاری بود. یک پادشاه دانشمند بود که بر قسمتی از هند قدیم فرمانروا بود و او را «رای» مینامیدند.
بخوانید