میخواهم چیزی برایت تعریف کنم؛ من یک جفت مرغ بریان دیدم که بهسرعت پرواز میکردند،
بخوانیدRecent Posts
افسانهی ماه / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران گذشته سرزمینی بود که شبهایش همیشه تاریک و ظلمانی بود، گویی آسمان پردهای سیاه بر آن افکنده باشد.
بخوانیدافسانهی خرده نان روی میز / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی مردی روستایی به توله سگهای کوچک گفت: - بیایید توی اتاق پذیرایی و هرچه دلتان میخواهد از خرده نانهای روی میز بخورید
بخوانید