فاجعه از وقتی شروع شد که مادر بچهها از حمام برگشت و پا گذاشت روی خَرَند خانه و دید که سه تا بچه هاش طاقباز افتادهاند روی آب حوض.
بخوانیدRecent Posts
داستان کوتاه “چنار” / نوشته: هوشنگ گلشیری
نزدیکیهای غروب بود که مردی از یکی از چنارهای خیابان بالا میرفت؛
بخوانیدقصه صوتی لالایی برای سنجاب کوچولو / با صدای مریم نشیبا
سنجاب کوچولو صدای پرستو را خیلی دوست داشت. او با شنیدن صدای پرستو خیلی خوشحال می شد.
بخوانید