خوب من چه میتوانستم بکنم؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگه دارد. بچه که مال خودش نبود. مال شوهر قبلیام بود که طلاقم داده بود
بخوانیدRecent Posts
داستان کوتاه: گنج / نوشته: سید جلال آل احمد
ننهجون شما هیچ کدوم یادتون نمیآدش. منو تازه دو سه سال بود به خونه شوور فرستاده بودن. حاج اصغرمو تازه از شیر گرفته بودم و رقیه رو آبستن بودم ...
بخوانیدداستان کوتاه روزهای خوش / نوشته: سید جلال آل احمد
نخستین باری که با او در پلاژ بابلسر برخوردم، هرگز نظرم را جلب نکرد. در میان آنهمه دیدنیهایی که مرا همچون تازهوارد ناآشنایی در میان گرفته بود ...
بخوانید