زمستان سال ۶۲ در حال گذشتن بود و شکوفههای درختان، مژدهی زندگی دوباره را میدادند. سوز و سرمای برف داشت جای خود را به نسیم باطراوت بهار میداد. در آن سالها ما، در قرچک ورامین زندگی میکردیم که زمستانش سرد و بهارش زیبا بود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : یتیم
داستان کودکانه: سارا کورو، شاهزادهی کوچولو
سارا هفتساله بود. پدرش او را از هندوستان به لندن آورده بود تا درس بخواند. پدر، ساختمان بزرگی را نشان داد و گفت: «این هم مدرسه تو!»
بخوانیدداستان کودکانه: سیندرلا، دختر یتیم || دختر زیرشیروانی
در زمانهای قدیم، دختر زیبایی بود که با پدر و مادرش زندگی میکرد. آنها دخترشان را خیلی دوست داشتند، اما یک روز، مادرِ دخترک بیمار شد و از دنیا رفت.
بخوانیدداستان کودکانه: آنی دخترک یتیم || آنی شرلی با موهای قرمز
سالها پیش، دهکدة کوچکی بود به نام «آونلی». در این دهکده برادر و خواهری زندگی میکردند. برادر، ماتیو و خواهرش، ماریلا نام داشت. آنها بااینکه پیر شده بودند، فرزندی نداشتند.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: سیندرلا، دختر زیرشیروانی
روزی روزگاری دختری بود که با پدر و مادرش زندگی میکرد. آنها زندگی خوب و خوشی داشتند؛ اما این خوشی خیلی طول نکشید. روزی از روزها مادرِ دختر بیمار شد و در رختخواب افتاد.
بخوانید