Tag Archives: گوسفند

قصه های قشنگ فارسی: فرشته و دزد / گوسفندی که سگ شد

قشنگترین-قصه-های-فارسی-برای-کودکان-فرشته-ودزد

قصه نویسان نوشته‌اند که: پیرمرد فقیری در کلبه‌ای کوچک زندگی می‌کرد. تمام دارائی و ثروت پیرمرد فقط یک گوسفند بود. او با شیر گوسفند تغذیه می‌نمود و با پشم آن لباس برای خود درست می‌کرد و به‌این‌ترتیب روزگار خود را می‌گذرانید.

بخوانید

قصه کودکانه: شیر و آب | عاقبت کم فروشی و خیانت در فروش

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-شیر-و-آب

رجب خان گوسفندهای زیادی داشت. چوپانی به نام سلیمان هم برای او کار می‌کرد. سلیمان هرروز صبح، همراه گله به کوه و صحرا می‌رفت و گوسفندها را می‌چراند. گوسفندها جلو می‌افتادند. آرام‌آرام راه می‌رفتند و علف‌های خوشمزه و آبدار را بااشتها می‌خوردند

بخوانید

قصه کودکانه: گوسفند سفید و بز سیاه | لجبازی کار خوبی نیست!

قصه-شب-کودک-گوسفند-سفید-و-بز-سیاه

روزی روزگاری در میان گوسفندان یک روستا، بز و گوسفندی بودند. بز سیاه بود و گوسفند سفید بود. بز سیاه و گوسفند سفید همیشه باهم دعوا می‌کردند. اگر هم کاری بد و خراب می‌شد، بز سیاه می‌گفت: «تقصیر گوسفند سفید است.»

بخوانید