آقا خرگوشه خانهی نقلی و قشنگی داشت. هوا سرد شده بود و چند روز بود که او بخاریاش را روشن کرده بود. ولی بخاری اشکال داشت و اتاق را گرم نمیکرد. آقا خرگوشه با عصبانیت در اتاق قدم میزد
بخوانیدTag Archives: گورکن
قصه تصویری کودکانه: گورکن طلایی
روزی روزگاری وقتی دنیا هنوز جَووُن بود، آدمها غذاشونو با شکار، ماهیگیری و چیدن میوه و تمشک از درخت و بوته ها فراهم می کردند. زمین به قدری سفت بود که نمی شد شخم زد و هیچکس محصولی پرورش نمی داد....
بخوانیدکتاب قصه کودکانه: وحشت در جنگل || داستان سنجاب شیطون
چند روز بود که حیوانات جنگل ناراحت و عصبانی بودند . در جنگل اتفاق های عجیبی می افتاد. زاغ آخرین خبرها را برای دوستانش تعریف می کرد: «اتفاق وحشتناکی افتاده! من همین الان از آن با خبر شدم. »
بخوانید