Tag Archives: گل

داستان آموزنده گل ساعتی / پا را از گلیمت درازتر نکن

قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-گل-ساعتی

در سایه‌ی یک پرچین، بوته‌ی گل ساعتی پرگلی، شاخه‌های خزنده و بالارونده‌اش را به دور شاخ و برگ‌های درخت کوچکی پیچیده و بالا رفته بود. آن‌چنان تند و بی‌پروا بالا می‌رفت که روزی ناگهان خودش را بالای پرچین دید و بعد به دومین پرچینی که کنار جاده بود رسید

بخوانید

قصه کودکانه چینی: گل حقیقی و گل مصنوعی / چیزهای طبیعی زیباترند

قصه-کودکانه-چینی-گل-حقیقی-و-گل-مصنوعی

بهارِ زیبا و سبز و خرم آمد. در باغ اولین گلی که به بهار خوش‌آمد گفت گل داوودی کوچک بود. گل‌های داوودی یکی‌یکی باز شدند. زنبورها نیز به باغ هجوم آوردند و با خوشحالی و سروصدا به‌طرف گل‌های زیبای پارک رفتند. شیره‌ی خوشمزه گل‌ها را می‌مکیدند و آواز می‌خواندند.

بخوانید