Tag Archives: کفاش

روزگاری کفاشی زندگی می‌کرد که از زور نداری ناگزیر شد برای پیدا کردن لقمه نانی برای زمستان، زن و کاشانه‌اش را رها کند و به شهر برود. در آنجا چندان تلاش کرد که در مدت کوتاهی توانست پول خوبی به دست آورد و یک الاغ بخرد و کیسه کوچکی پر از نقره نیز به پر شالش بیاویزد و راهی خانه شود.

فهرست داستانهای این مجموعه: ـ لاک‌پشت حیله‌گر ـ ترسو ـ کفاش حیله‌گر ـ سدنا و شکارچی

فهرست قصه های این مجموعه: 1- کفاش و سه کوچولو 2- یک کلاغ چهل کلاغ 3- عمو نوروز 4- دختر تنها 5- پنج برادر

در زمان‌های قدیم، کفاشی زندگی می‌کرد که خیلی فقیر بود. او باآنکه بسیار کار می‌کرد، اما زندگی را به‌سختی می‌گذراند. یک روز زنش گفت: «نمی‌دانم چرا ما هرروز فقیرتر می‌شویم.»

در زمان‌های قدیم کفاش پیری زندگی می‌کرد که چشم‌هایش ضعیف شده بود و دیگر نمی‌توانست مثل قبل کار کند. هرروز که می‌گذشت کفاش کفش‌های کم‌تری درست می‌کرد و فقیرتر می‌شد؛