Tag Archives: کرگدن

قصه کودکانه: هرکول شکمو | پرخوری کار خوبی نیست!

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-هرکول-شکمو

هرکول، کرگدنی بود که عاشق خوردن بود. بچه که بود، زیاد می‌خورد. بزرگ هم که شد، همین‌طور بود. می‌خورد و می‌خورد. آن‌قدر علف می‌خورد که برای بقیه به‌قدر کافی باقی نمی‌ماند. کرگدن‌ها غرغر می‌کردند و می‌گفتند: «خوردن هم اندازه‌ای دارد! تو به اندازه‌ی بیست‌تا کرگدن علف می‌خوری. این‌طوری که نمی‌شود.»

بخوانید

قصه کودکانه: کرگدن فداکار || داستان یک قلب مهربان

قصه-کودکانه-کرگدن-فداکار

در جنگلی بزرگ و سرسبز، کرگدن کوچولویی زندگی می‌کرد که هیچ دوستی نداشت. هر وقت بچه خرگوش‌ها و بچه سنجاب‌ها، باهم بازی می‌کردند و صدای خنده‌هایشان در جنگل می‌پیچید، کرگدن کوچولو جلو می‌رفت و می‌گفت: «من هم دلم می‌خواهد با شما بازی کنم.»

بخوانید