خانم کتابدار توی کتابخانه نشسته بود و از پشت عینک قرمزش به بچه هایی نگاه می کرد که از سرتاپا گوش بودند برای شنیدن یک قصهی تازه. پشت پنجره یک خرگوش بود؛ اما نمی توانست نزدیکتر بیاید. خانم کتابدار هم نمی توانست ان را ببیند.
بخوانیدTag Archives: کتاب
قصه صوتی کودکانه: پالتو نارنجی / مریم نشیبا
مریم کوچولو به خرسهای قطبی خیلی فکر میکند... او یک روز یک کتاب دربارهی خرسهای قطبی هدیه گرفت. مریم در کتاب، عکس چند بچهخرس سفید را دید.
بخوانیدقصه کودکانه: بهترین سرگرمی | کتاب خواندن چقدر خوب است
پسری بود که اصلاً دلش نمیخواست درس بخواند و همیشه به فکر بازی گوشی بود. یک روز پسرک نمرهی بدی گرفت و مادرش او را تنبیه کرد و اجازه نداد از اتاقش بیرون بیاید.
بخوانیدقصه کودکانه: کتاب جنگل || ارزش کتاب، کتابخوانی و مطالعه در رشد کودک
در یک روز قشنگ بهاری، خرگوش کوچولو بهطرف خانهی جوجهتیغی میرفت که از او دو تا سیب بگیرد. توی راه آواز میخواند و با پروانهها بازی میکرد. همینطور که راه میرفت ناگهان پایش به چیزی خورد. به زمین که نگاه کرد دید یک کتاب روی زمین افتاده.
بخوانیدقصه کودکانه: آرزوهای موشی || برفبازی
یکی بود یکی نبود، مدتی بود که موشی در مدرسهی موشها درس میخواند. مدرسهی موشها لانهی بزرگی بود دیواربهدیوار لانهی استاد موشی. او موشهای زیادی را باسواد کرده بود.
بخوانید