جلوی مزرعهای کوچک یه پرچین چوبی بود. اون پرچین، قدیمی و کهنه شده بود. سالهای زیادی بود که اون تو اون مزرعه زندگی میکرد. اون روز هم، مثل هرروز، وقتی پرچین صدای بچهها رو شنید، چوبهاش شروع کرد به لرزیدن و گفت: «وای، باز اومدن.»
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : کبوتر
قصه های قشنگ فارسی: جنگل مرموز / موش باهوش کبوترها و لاک پشت را نجات می دهد / هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید
در روزگاران پیشین، در خانهی بازرگانی یک موش زندگی میکرد. موش در لانهی خود صد سکهی طلا ذخیره کرده بود. او روزها روی سکههای طلایی که در لانهاش بود جستوخیز میکرد و لذت میبرد و شبها هم به آشپزخانه میرفت و غذاهای مرد بازرگان را میدزدید.
بخوانیدقصه کودکانه چینی: آنها اینطور میخوابند / جغدها هنگام خواب هوشیارند
خورشید هنوز از خواب بیدار نشده بود که یک جغد، پروازکنان و خسته از گردش شبانهی خود به خانه برگشت و روی درختی نشست تا به خواب عمیق و آرامی فرورود.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: کبوترهای متحد و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #42
فهرست قصه های این مجموعه: 1- کبوترهای متحد 2- کفشدوزک 3- کک به تنور جدید 4- گاری و کره اسب 5- گاو و الاغ
بخوانیدقصه صوتی پگاه قصه گو: مورچه و کبوتر و 4 قصه دیگر / با صدای: پگاه رضوی #6
فهرست قصه های این مجموعه: مورچه و کبوتر / من سنگ نیستم / من همانم / هر کسی کار خودش / قمری و هیزم شکن فقیر
بخوانید