بایگانی/آرشیو برچسب ها : چادر

دنیا شیر آب را باز کرد تا وضو بگیرد. با خودش فکر کرد چطوری باید شروع کند. اول دست‌هایش را زیر شیر آب گرفت. بعد دست‌هایش را تا آرنج شست.

آن روز که با بچه‌ها به باغ پرندگان رفتیم، یکی از بهترین روزهای زندگی‌ام بود. باغی سرپوشیده، پر از پرندگان و پروانه‌های قشنگ، درختان زیبا و حوضچه‌هایی پر از ماهی و اردک.

سارا خانم دلش می‌خواست نماز بخواند اما بلد نبود. نه جانماز داشت و نه چادرنماز. مادربزرگ یک کتاب آموزش نمازو یک جانماز به او داد و ...

سارا کوچولو دوست داشت نماز بخواند اما چادرنماز نداشت. برای همین، مادربزرگش او را به بازار برد و یک پارچه چادری قشنگ برایش خرید...