روزی بود و روزگاری بود. سه تا بچه بودند، دوتا پسر و یکی دختر. اسم پسر بزرگتر مایکل بود و اسم پسر کوچکتر جان. دختر هم که خواهر آنها بود، وِندی نام داشت. آنها فرزندان آقا و خانم دارلینگ بودند...
بخوانیدTag Archives: پیتر پن
قصه کودکانه: پیتر پان ، بازگشت به سرزمین افسانهای
پیتر پان و پری بالدار کوچکش «تینکربل» در آسمان از میان ابرها به سمت سرزمین افسانهای در حال پرواز بودند. پیتر پان فریاد زد: «خداحافظ وندی!» وندی هم جواب داد: «همیشه تو را باور خواهم داشت پیتر!»
بخوانیدقصه کودکانه پیتر پان در سرزمین افسانهای
در دوردستها، منطقهای به نام «سرزمین افسانهای» وجود دارد که خورشید همیشه در آنجا میدرخشد و آسمانش همواره آبی است. در این سرزمین هیچکس پیر نمیشود و قهرمان داستان ما «پیتر پان» به همراه پری بالدار کوچکش «تینکِربِل» در آنجا زندگی میکند.
بخوانیدقصه خیالی پیتر پن و تینکربل || سفر به ناکجاآباد
قصه فانتزی نوجوانان: وسط شهر زیبای لندن، خانهای بود که در آن، خانوادۀ «دارلینگ» زندگی میکردند. وِندی و دو برادرش «جان» و «مایکل» اتاق مشترکی داشتند. شبی از شبها وقتیکه بچهها به خواب رفته بودند، پیتر پن و دوستش تینکربل بهطرف اتاق بچهها پرواز کردند.
بخوانیدقصه مصور فانتزی: پیتر پان / قصه های کودکانه والت دیزنی
پیتر پان یک پسر رویایی است که در جزیره نانکا زندگی می کند. او با چند بچه دیگر دوست می شود و آنها را با خود به جزیره اش می برد و ماجراهی زیادی برایشان اتفاق می افتد...
بخوانید