یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. مورچه پرکار و زحمتکشی بود که همیشه کار میکرد، دانه جمع میکرد به دیگران کمک میکرد، خانه میساخت. خلاصه روزی نبود که دست به کاری نزند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : پناه
قصه کودکانه: خانم کفشدوزکی در زیر قارچ / جا برای همه هست
بهار بود و خانم کفشدوزک در جنگل گردش میکرد. از روی این برگ به روی آن برگ میرفت و برای خودش آواز میخواند. ناگهان چند ابر سیاه جلوی خورشید را گرفتند و هوا بارانی شد. خانم کفشدوزک به دوروبرش نگاه کرد تا پناهگاهی پیدا کند. یک قارچ کوچولو در چند قدمیاش بود.
بخوانید