چانگ فو یک پسر چینی، در «مالایا» زندگی میکرد. چون پدرش در آنجا به کار سرگرم بود. پدر «چانگ فو» در خانهی یک مالک انگلیسی به نام «رابرتز» آشپزی میکرد. آقای «رابرتز» خانهای بیرون از شهر داشت
بخوانیدTag Archives: پلیس
قصه های جنگ نرم: پلیس مهربان محلهی ما / پلیس، ضامن امنیت و آرامش
سلام بچهها! من هُدی هستم و توی یکی از محلههای شهر شما زندگی میکنم. محلهی ما جای خیلی امن و آرامی است. برای همین، بچهها همیشه در کوچه بازی میکنند و پدرها ماشینهایشان را در کوچه پارک میکنند. حتی وقتی همسایهها به سفر میروند و هیچکس خانهشان نیست، همیشه خیالشان راحت است
بخوانیدچرا به پلیسهای لندن «بوبی» میگویند؟
فکر ایجاد شبکه پلیسی برای حفاظت از شهر، از لندن سرچشمه گرفت. در سال ۱۷۳۷ میلادی، قانونی برای ایجاد شبکه پلیس با 6۸ عضو از تصویب گذشت.
بخوانید