باغ بزرگ و سرسبز بود. پر از گلها و درختهای جورواجور. توی این باغ قشنگ، بهجز آدمها چند تا پری هم زندگی میکردند. یک روز پری بنفشه رو به پری پروانه کرد و گفت: «خیلی دلم میخواهد یکی از بچههای آدمها را ببینم.»
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : پری
قصه کودکانه: آرزوهای کفش قرمزی / پری کوچولو و عروسک
پری کوچولو یک عروسک تزئینی بود که توی جعبهای زندگی میکرد. ولی همیشه دلش میخواست پیش اسباببازیها باشد. این بود که یک روز پیش عروسک کفش قرمزی رفت
بخوانیدقصه های صوتی خاله مهناز: فرانکلین در تاریکی و 4 قصه دیگر / مجموعه شماره 3
قصه های این مجموعه: فرانکلین در تاریکی / سه پری و ماه / لونا و عینک / لانهی خالی / کوچ روزبه
بخوانیدقصه تصویری کودکانه: مرهم پری / پرستار مهربان
مارگا گودی پرستاری بود که از افراد مریض و نوزادان پرستاری میکرد. نیمههای یک شب از خواب بیدار شد و وقتی به طبقهی پایین رفت، مرد غریبهای را دید که ازش خواست تا به خانهاش بیاد؛ چون همسرش مریض بود و نمیتوانست از بچه مواظبت کند.
بخوانیدقصه تصویری کودکانه: نیکسی برکه آسیاب / داستان یک صدای ترسناک
روزی روزگاری در نزدیک یک دهکده برکهای بود که یک نیکسی (پری آب) در کنار آن زندگی میکرد. در آن دهکده مرد جوانی به نام آرتور به همراه همسرش آبیگیل زندگی میکرد. پری آب هر شب به خواب آرتور میرفت و با صدایی ترسناک از او میخواست که به سوی او برود
بخوانید