داستان کودکانه: بستهی بزرگ || سرانجامِ ولخرجی کردن داستان مصور کودکان 651 روزی روزگاری، مرد پیری با همسرش زندگی میکرد. آنها یک خانهی کوچک داشتند و خانهی آنها یک حیاط داشت و از زندگیشان خیلی راضی بودند. آنها دوستان و همسایگان خوبی داشتند و همهچیزشان را با آنان قسمت میکردند. بخوانید