Tag Archives: نیرنگ

قصه های قشنگ: گربه‌ی عابد / ریاکاری عاقبت خوشی ندارد

قصه های قشنگ: گربه‌ی عابد / ریاکاری عاقبت خوشی ندارد 1

در زمان‌های قدیم، کلاغ و کبکی در همسایگی یکدیگر به سر می‌بردند. آن‌ها سال‌ها بود که باهم همسایه بودند و به همین دلیل با یکدیگر خیلی دوست بودند. روزی از روزها، کبک از لانه خارج شد و دیگر مراجعت نکرد. روزها و ماه‌ها آمدند و گذشتند؛ اما کبک هرگز مراجعت ننمود.

بخوانید

قصه های شیرین فیه ما فیه: نیرنگ پادشاه

قصه-های-شیرین-فیه-ما-فیه-مولوی-نیرنگ-پادشاه

پادشاهی ده کنیزک داشت، هرکدام از دیگری بهتر. روزی آن‌ها از پادشاه خواستند که بگوید کدام‌یک از آن‌ها را بیشتر دوست می‌دارد. او انگشترش را از انگشت بیرون آورد و گفت: «فردا این انگشتر نزد کسی خواهد بود که از همه دوست‌داشتنی‌تر است.»

بخوانید