سالهای سال پیش، توی یک دریای بزرگ، نهنگ خیلیخیلی بزرگی زندگی میکرد. دم نهنگ خیلی قوی بود، دندانهایش تیز بودند و دهانش بهاندازهی دروازهی یک شهر باز میشد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : نهنگ
قصه کودکانه پری دریایی و وال کوچولو || نهنگ کوچولو گم شده
یک روز آریل و فلاندر در زیر دریا دنبال اشیاء قدیمی میگشتند. ناگهان فلاندر ایستاد و گفت: «آریل تو صدایی نشنیدی؟» آریل پرسید: «چه صدایی؟» فلاندر به یک موجود خیلی بزرگ که در حال گریه کردن بود اشاره کرد و گفت: «مثل این!»
بخوانیدقصۀ کودکانه: دنیای دولفین کوچولو || نجات جان دولفین کوچولو
دولفین کوچولو، دومین ماه عمر خود را پشت سر میگذاشت. او در این مدت کوتاه خیلی چیزها یاد گرفته بود. دولفین کوچولو، علاقه خاصی به مادرش داشت؛ اما از خالهاش کمی میترسید.
بخوانیدقصههای قرآن: داستان حضرت یونس || یونس در کام نهنگ
یونس فرزند «متّا» یکی از پیغمبران بود که به هدایت مردم «نینوا» فرستاده شد. یونس مدتها مردم را پند داد و به پرستش خدای یگانه و به احکام دین دعوت کرد اما مردم سخنان او را قبول نکردند.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: نهنگ کوچولو || فایدهی بزرگ بودن
در اعماق اقیانوس آبی، نهنگ کوچکی با مادرش زندگی میکرد. بااینکه اسمش کوچک بود، جثه بسیار بزرگی نسبت به همه دوستانش داشت.
بخوانید