این موضوع سالهای خیلی دوری در کشور هند اتفاق افتاد. یک مادر جوان به همراه پسر کوچولوش باید به روستای دوری میرفت. برای همین باید از جنگل زیبایی عبور میکرد. مادر از اینکه فرزندش به خاطر شنیدن صدای پرندهها هیجانزده بود خیلی خوشحال شده بود.
بخوانیدTag Archives: مهر مادری
قصۀ کودکانه: مادر، مادر است || حیوانات را آزار ندهیم
یک روز غروب راوی، سنجابی را دید که با بچهاش روی شاخه درخت انبه نشسته بودند. آن دو سرگرم خوردن انبۀ رسیدهای بودند. راوی سنگی برداشت و بهطرف مادر و بچهاش انداخت...
بخوانیدداستان کوتاه غمانگیز «یک چشم»
مادرم تنها یک چشم داشت. در تمام عمرم از او متنفر بودم زیرا او باعث خجالت من میشد.
بخوانید