قصه های شیرین فیه ما فیه: من دیگر او نیستم! قصه های فیه ما فیه 155 برای سلطان محمود، اسبی پیشکش آورده بودند؛ اسبی نجیب و زیبا. او یک روزِ عید بر آن اسب نشست و به خیابان رفت. درحالیکه مردم برای تماشا بر بامها آمده بودند و شادمانی میکردند. بخوانید