روزی روزگاری، یک مورچهی خیلی بامزه، توی یک جاده اون قدر راه رفت و رفت تا خیلی از خونه دور شد! خیلیخیلی خیلی از خونه دور شد!
بخوانیدTag Archives: مسافرت
قصه کودکانه: هم در خانه، هم در مسافرت / کلارا برای من فقط یک کاروان نیست
تابستان بود و هوا گرم. تاد و آنا و پدر و مادرشان میخواستند به مسافرت بروند. آنها یک کاروان داشتند که اسمش را گذاشته بودند کلارا. کلارا همیشه در مسافرتها همراهشان بود.
بخوانیدقصه کودکانه: سفر / وای عروسکمو آب برد!
هوا خیلی گرم بود. پدرم تصمیم گرفت که ما را به روستا ببرد تا چند روزی در آنجا بمانیم. عمویم در آن روستا زندگی میکرد. اول نمیخواستم چاقالو کوچولو را با خودم به روستا ببرم، اما دلم برایش سوخت.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: سگ کوچولو و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #38
فهرست قصه های این مجموعه: 1- سگ کوچولو 2- سنگ و رودخانه 3- سه بچه خوک 4- سه دوست ناراحت 5- سفر
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: شیر کوچولو و 4 قصهی دیگر / با صدای: مهناز محمدقلی #7
فهرست قصه های این مجموعه: شیر کوچولو بازیگر میشود / داگلی بغلی به مدرسهی کوچولوها می رود / قهوه ای کثیف / سفر به سرزمین آفتاب / قصه های دو دقیقه ای (کفشدوزک فراموشکار + تمیز کردن جنگل)
بخوانید