Tag Archives: مرگ

داستان آموزنده کودکانه: قصه زندگی / زندگی باید کرد. مرگ پایان راه نیست

داستان آموزنده کودکانه: قصه زندگی / زندگی باید کرد. مرگ پایان راه نیست 1

نی با پدر و مادر و مادربزرگش در کلبه‌ی گرم و راحتی زندگی می‌کردند. کلبه‌ی آن‌ها روی یک تپه‌ی صاف و شیب‌دار نزدیک مزرعه‌ی ذرت قرار داشت. پاییز از راه رسیده بود و کدوتنبل‌ها زرد شده بودند

بخوانید

داستان کوتاه: داس / از مرگ گریزی نیست / نوشته: ری داگلاس بردبری

داستان کوتاه: داس / از مرگ گریزی نیست / نوشته: ری داگلاس بردبری 2

جاده که مانند سایر جاده‌های از وسط دره و بین زمین‌های سنگلاخ و لم‌یزرع، درختان بلوط و از نزدیک گندم‌زاری وحشی و تک افتاده می‌گذشت پس از عبور از کنار خانه‌ی سفید کوچکی که در میان گندمزار بود چنانکه گوئی ادامه‌اش بی‌فایده است ناگهان به پایان رسید.

بخوانید

قصه مصور کودکانه: آدم‌ برفی و قلب اسرارآمیز | مادربزرگ همیشه به یاد ماست

کتاب قصه مصور کودکانه آدم‌برفی و قلب اسرارآمیز (9)

برف تمام جنگل را سفیدپوش کرده بود. گلبهار، بیرون کلبه روی برف‌ها زانو زده بود و برف‌ها را جمع می‌کرد تا کار ساختن آدم‌برفی را تمام کند. او خیلی غمگین بود. توی دل کوچکش یک غصه داشت، یک غصه‌ی بزرگ. او دلش برای خانم‌باجی، برای مادربزرگ مهربانش تنگ شده بود.

بخوانید

قصه کودکانه مذهبی: عُزیر پیامبر و الاغ او || انسان با مرگ از بین نمی‌رود.

کتاب قصه کودکانه مذهبی عُزیر پیامبر و الاغ او (12)

حُضرت عُزیر که از پیامبران الهی بود، برای انجام مسافرتی الاغی خرید و برای دیدن برادرش به‌سوی شهر انطاکیه (شهری در نزدیکی دریای مدیترانه و در جنوب کشور ترکیه) حرکت کرد. روزها درحرکت بود و هرچه به خانه‌ی برادرش نزدیک‌تر می‌شد، بیشتر احساس شادمانی و خوشحالی می‌کرد؛

بخوانید

قصه کودکانه سرگذشت یک مادر ، سرنوشتی به نام مرگ || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-سرگذشت-یک-مادر

مادری با دلی پر از غم و اندوه، کنار بستر کودکش نشسته بود و از آن می‌ترسید که مبادا فرشته مرگ به سراغ فرزند بیمارش بیاید. رنگ از صورت کودک پریده و چشمان کوچکش بسته شده بود. به‌سختی حرف می‌زد و گاهی هم نفسی عمیق می‌کشید؛

بخوانید