یکی بود یکی نبود. کنار جاده، خانه کوچک و قشنگی بود. روبهروی این خانه، باغچهای پر از گل و سبزه قرار داشت که اطرافش را پرده سبزرنگی کشیده بودند. در گودالی که ازآنجا زیاد دور نبود، بوته مینای کوچکی روییده و غنچه کرده بود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : محیط زیست
فصل بهار: داستان آموزشی کودکان || مراقب گلها و پرندهها باشیم!
اسم این دختر، سارا است. سارا فصل بهار را خیلی دوست دارد. او در فصل بهار، بیشترِ وقتها با مادر و پدرش به دشت میرود. آنجا پر از گلهای خوش رنگ و پروانههای قشنگ و رنگارنگ است. او گردش در دشت و بازی با پروانهها را خیلی دوست دارد.
بخوانیدداستان آموزنده کودکان: سطل آشغال فضایی || شهر ما، خانۀ ما
روی کره زمین به این بزرگی، یک شهر کوچک بود که مثل همهی شهرها همهچیز داشت: خیابانهای شلوغ و پر از ماشین، مغازههای فراوان، پارک و شهربازی برای بچهها و یک عالمه آدم.
بخوانیدداستان کودکانه: شازده کوچولو و پری دریایی || محیطزیست را پاس بداریم!
در کهکشان راه شیری کرهی کوچکی قرار داشت که بیشتر خاکش را دریاچهی کوچکی پوشانده بود. در این کُره، ۳۳۰ خانواده سکونت داشتند. چشمهی کوچکی آب موردنیاز مردم کُره را تأمین میکرد و آب
بخوانیدداستان کودکانه: شاکوتی، دارکوب بازیگوش || از درختان نگهداری کنیم!
یک صبحِ گرم و آفتابی، خورشید روی جنگل بزرگ میتابید. گلهای زرد و صورتی و آبی شکُفته میشدند. پروانهها در هوای لطیف و پاک پرواز میکردند. یک زنبور بازیگوش هم کنار آنها بالوپر میزد.
بخوانید