برای سال نو یک هدیهی قشنگ به دست مارتین رسیده است. این هدیهی زیبا، تقویمی با تصاویر رنگی است که پدربزرگش برای او فرستاده. ژان، برادرش، میگوید: «چه تقویم قشنگی! اونو روی دیوار آویزون میکنیم!»
بخوانیدTag Archives: مارتین
کتاب داستان کودکانه قدیمی: مارتین در ییلاق / لذت تعطیلات تابستان در دهکده
پدر و مادر مارتین هرسال وقتی مدرسهها تعطیل میشود برای هواخوری، چند روزی به ییلاق میروند. امسال هم پدر مارتین تصمیم گرفت که با مامان و مارتین و ژان به یک دهکدهی زیبا برود.
بخوانیدکتاب داستان کودکانه قدیمی: مارتین در کنار دریا / تعطیلات تابستان در کنار ساحل
هرسال تابستان، مارتین و دخترخالهاش «نیکل» برای گذرانیدن تعطیلات تابستانی به خانه عمو «فرانسوا» میروند. آنها سگِ کوچولو را هم همراه میبرند.
بخوانیدقصه کودکانه قدیمی: مارتین در تئاتر / بچه ها نمایشنامه اجرا می کنند
هوا بارانی است. باد سردی در میان شاخههای درختان میپیچَد و سوت میکشد. برگهای خشک در میان زمین و آسمان سرگرداناند. چترها از این رو به آن رو میشوند.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: مارتین در باغ وحش / آشنایی کودکان با حیوانات
مارتین، ژان و سگ کوچولو یک روز بعدازظهر تصمیم میگیرند به باغوحش بروند. درِ باغوحش هنوز باز نشده است. هرروز سر ساعت چهار بعدازظهر زنگ به صدا درمیآید و در باز میشود.
بخوانید