روزی روزگاری در مزرعهای کوچک، پسری به نام جک با مادرش زندگی میکرد. آنها خیلی کار میکردند؛ اما همیشه فقیر بودند. جک و مادرش از مال دنیا فقط یک گاو شیردهی پیر داشتند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : لوبیای سحرآمیز
قصه صوتی کودکانه: شادی و دوای درد و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #62
فهرست قصه های این مجموعه: 1-شادی و دوای درد 2- آن روز معمولی در مدرسه 3- خورشید و باد شمال (روایت تازه) 4- گرگو (افسانه ای از بوشهر) 5- لوبیای سحر آمیز (بازنویسی)
بخوانیدداستان کودکانه: جک و لوبیای سحرآمیز
داستان کودک: در روزگار قدیم، پیرزنی به همراه تنها پسرش، در یک کلبهی مخروبه، در نزدیکیِ جنگلِ کاج زندگی میکردند. پیرزن و پسرش خیلی فقیر بودند. هرسال که میگذشت، آنها فقیرتر میشدند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: «حسن و خانم حنا» در «لوبیای سحرآمیز» برای کودکان و خردسالان – کامل
کتاب قصه صوتی: «حسن و خانم حنا» در «لوبیای سحرآمیز»
بخوانیدکتاب قصه کودکانه: جک و لوبیای سحرآمیز
روزی روزگاری در دهکده ای دور، زن و شوهر فقیری با تنها پسرشان جک زندگی می کردند. آنها یک گاو شیرده داشتند. شیر گاو را می فروختند و با پولش زندگی را می گذراندند. روزی پدر خانواده مریض شد و از دنیا رفت. مادر و پسر تنها ماندند.
بخوانید