یکی بود یکی نبود. سالها پیش، دو برادر در یک مزرعهی کوچک زندگی میکردند. هردوی آنها سخت زحمت میکشیدند و کار میکردند؛ اما کارشان خوب پیش نمیرفت؛ چون برادر کوچکتر لجباز و یکدنده بود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : لجبازی
قصه کودکانه : خانم ترودِه / لجبازی و فضولی کار خوبی نیست
روزگاری، دختربچهای بود که خیلی لجباز و فضول بود. او با این اخلاق بدش همه را اذیت میکرد. حتی به حرف پدر و مادرش هم گوش نمیکرد و هر کاری که دلش میخواست، انجام میداد. خوب، معلوم است که عاقبت چنین دختری چه میشود!
بخوانیدقصه کودکانه: گوسفند سفید و بز سیاه | لجبازی کار خوبی نیست!
روزی روزگاری در میان گوسفندان یک روستا، بز و گوسفندی بودند. بز سیاه بود و گوسفند سفید بود. بز سیاه و گوسفند سفید همیشه باهم دعوا میکردند. اگر هم کاری بد و خراب میشد، بز سیاه میگفت: «تقصیر گوسفند سفید است.»
بخوانیدشعر و قصه کودکانه: حسنی انقدر لج نکن!
حسنی از خواب بیدار شد روی دوچرخهاش سوار شد پاچهی شلوار رو تا زد روی زین پرید و پا زد دور حیاط چرخ میزد تُرمز و تکچرخ میزد خاله جون هر چی صداش کرد حسنی فقط نگاش کرد
بخوانیدقصههای لافونتِن: داستان دو بز نادان و لجباز || عاقبت غرور و لجبازی
داستان آموزنده: بزهای کوهی که در کوهستان زندگی میکنند چالاک و زرنگ و صبور و سختکوش هستند. از خطر و بلندی و برف و بوران نمیترسند. آنها زندگی آزاد را دوست دارند و باهم کوه و کمر را زیر پا میگذارند.
بخوانید