در سرزمینی دوردست، که چلچلهها زمستان را در آن میگذراندند، شاهی زندگی میکرد که یازده پسر و یک دختر داشت. یازده شاهزاده هرروز با ستارهای بر سینه و شمشیری بر کمر به مدرسه میرفتند و با مدادهایی الماسنشان بر لوحهایی طلایی مینوشتند و هرچه را که میدیدند و میشنیدند، در خاطرشان حفظ میکردند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قوهای وحشی
داستان مصور کودکانه: قوهای وحشی || محبت، طلسمها را میشکند
روزی روزگاری در سرزمینی دور، شاه و ملکهای بودند که یازده پسر و یک دختر داشتند. این خانواده، زندگی خوش و راحتی داشتند. بچهها در ناز و نعمت زندگی میکردند؛ اما روزی رسید که خوشی و راحتی آنها تمام شد.
بخوانیدداستان فانتزی قوهای وحشی نوشته هانس کريستين آندرسن
قصه کودک: روزي روزگاري در سرزميني دور، شاه و ملکه اي بودند که يازده پسر و يک دختر داشتند. اين خانواده زندگي خوش و راحتي داشتند. بچه ها در ناز و نعمت زندگي مي کردند. اما روزي رسيد که خوشي و راحتي آنها تمام شد.
بخوانید