در زمانهای قدیم، پادشاه و ملکهای بر کشوری حکومت میکردند. میهن سرسبز و آباد آنها در کنار دریا قرار داشت.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه کودکان
قصه کودکانه «هِدی و جشن کریسمس » خاطرات جشن سال نو
جشن سال نو نزدیک بود. هدی و پدربزرگش به جنگل رفته بودند تا برای شب کریسمس یک درخت کاج بیاورند. کریسمس آن سال، خاطرهای بهیادماندنی در ذهن هدی به جا گذاشت...
بخوانیدقصه کودکانه «اگر گریه نمیکردم» – ساده، پرمفهوم، فلسفی – همراه با متن و تصاویر زبان اصلی + فایل صوتی
اگر انسان گریه نمی کرد، چه می شد؟ آیا انسانیت خود را از دست نمی داد و به شیئی بیروح و بی احساس تبدیل نمی شد؟ برای انسان، گریستن ضروری است. چه کسی گفته مرد نباید گریه کند؟
بخوانیدقصه کودکانه «کرهاسب کوچولوی بامزه»
تریپی یک کره اسب بامزه بود. یک روز تریپی و دوستش بلکی، گربه ملوس، از مزرعه بیرون رفتند و وارد جنگل شدند. درآنجا با چند حیوان دیگر دوست شدند و تا شب بازی کردند و شب، خسته و کوفته، با یک عالم خاطره به مزرعه برگشتند...
بخوانیدقصه کودکانه «گربه چکمهپوش» – نسخه چاپ چکسلواکی
پیتر پسر آسیابان بود.وقتی پدرش مرد از همه مال دنیا یک گربه به او ارث رسید. پیتر خیلی ناراحت بود؛ اما گربه خیلی از پیتر زرنگتر بود و برای پیتر کارهایی کرد که ارزشش خیلی بیشتر از کل دارایی های آسیابان پیر بود.
بخوانید