Tag Archives: قصه های گلستان

حکایات گلستان: گرگ و گوسفند / زن بداخلاق، زندان شوهرش است

حکایات-و-قصه-های-گلستان-سعدی-گرگ-و-گوسفند

آورده‌اند که در زمان قدیم، مردی بود که به سیر و سیاحت علاقه‌ی فراوان داشت. بزرگ‌ترین آرزوی این مرد آن بود که بتواند روزی، گِرد جهان را بگردد و همه جای دنیا را ببیند و احوال مردم جهان را از نزدیک مطالعه کند

بخوانید

حکایات گلستان: زاهدان در شهر / پرهیزگاران راستین چشم طمع به مال و منال دنیا ندارند

حکایات گلستان: زاهدان در شهر / پرهیزگاران راستین چشم طمع به مال و منال دنیا ندارند 1

آورده‌اند که در زمان قدیم مَلِکی پرهیزگار بود و عادل. در سرزمین او، مردم در امن و آسایش بسر می‌بردند و از ملک عادل خود، راضی و خرسند بودند و دعا به جانش می‌گفتند تا عمرش دراز باشد.

بخوانید