بایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه های پریان

قصه های پریان: پسر دربان / بزرگی به اصل و نسب نیست!

قصه های پریان: پسر دربان / بزرگی به اصل و نسب نیست! 1

ژنرال در طبقه‌ی دوم زندگی می‌کرد و دربان در زیرزمین. بینشان فاصله‌ی زیاد بود، به‌اندازه‌ی تمام طبقه همکف به‌اضافه‌ی اختلاف طبقاتی. با این وصف زیر یک سقف می‌خوابیدند و از خیابان و حیاط پشتی هم یک منظره پیش رو داشتند.

بخوانید

قصه کودکانه: تمام چیزهای بد روزی به آخر می‌رسند

قصه-کودکانه-پریان-تمام-چیزهای-بد-روزی-به-آخر-می‌رسند

يك روز كالولو خرگوشه مقداری اسباب و اثاثیه مثل تبر، پارچه و خیلی چیزهای دیگر برداشت تا به دهات دیگر برود و بفروشد و در ضمن، پسرش را هم با خودش برد که در حمل اثاثیه و اسباب به او کمک کند. آن‌ها اول به دهکده‌ی کفتار رسیدند.

بخوانید

قصه کودکانه: پتویی برای کالولو خرگوشه

قصه-کودکانه-پریان-پتویی-برای-کالولو-خرگوشه

همه‌ی ما می‌دانیم پتو قطعه پارچه‌ی کلفتی است که برای گرم شدن، آن را مثل لحاف روی خودمان می‌اندازیم. در افریقا پتو را از پوست نوعی درخت درست می‌کنند. مردم، پوست این درخت را می‌کنند و آن را آن‌قدر می‌کوبند تا نرم شود.

بخوانید

قصه کودکانه: چرا پسرِ کالولو ازدواج نکرد || شرایط یک همسر خوب!

قصه-کودکانه-پریان-چرا-پسرِ-کالولو-ازدواج-نکرد

کالولو، خرگوش پیر خیلی غصه می‌خورد. برای اینکه پسرش حاضر نمی‌شد ازدواج کند. يك روز پسرش را صدا زد، پیش خودش نشاند و گفت: «پسر عزیزم، من خیلی غصه می‌خورم که چرا تا تو حالا ازدواج نکرده‌ای؟»

بخوانید