قصه کودکانه پیش از خواب: آقا فلفلی / زخم زبان زدن کار خیلی بدیه! قصه های کودکانه 1,173 یک فلفل سبز دلمهای بود که صدایش میکردند: «آقا فلفلی.» آقا فلفلی یک عیب بزرگ داشت. عیبش این بود که زبان تندوتیزی داشت. هر حرفی که از دهانش بیرون میآمد، دلِ دوست و غریبه را میسوزاند. بخوانید