بایگانی/آرشیو برچسب ها : فسقلی

پیکوتین یک الاغ کوچولوی خاکستری‌رنگ بود. او دوتا گوش خاکستری و یک دماغ کوچک خاکستری‌رنگ داشت. پیکوتین تمام روزها روی علف‌های نرم با خوشحالی بازی می‌کرد.

روزی روزگاری، پیرمرد و پیرزنی در دهکده‌ای کوچک و زیبا زندگی می‌کردند. آن‌ها فرزندی نداشتند و برای همین، هرروز و شب دعا می‌کردند و از خدا می‌خواستند که به آن‌ها فرزندی هدیه کند.

شعرقصه‌ی بامزه و آموزنده: فسقلی، کره‌خر کوچولو || کره‌خر خوشگل و دیوانه‌ای-♫♪♫- داشت توی دهکده‌ای خانه‌ای

فسقلی یک بچه نیم‌وجبی حرف گوش‌نکن بود که به حرف‌های بابا و مامان گوش نمی داد.اما یک اتفاق خیلی بد برای فسقلی افتاد و فسقلی فهمید که باید به حرف بزرگ‌ترها گوش دهد.

پدر و مادر تام هیچ بچه ای نداشتند. برای همین آرزو داشتند یک بچه داشته باشند، حتی اگر قدش به اندازه یک انگشت باشد.اتفاقاً همینطور هم شد و تام انگشتی فسقلی به دنیا آمد. تام ماجراهای زیادی داشت. حالا اینجا هم می تونید قصه تام رو بخونید و هم به صدای داستان گوش بدید...