پینگو به بشقاب پر از غذای مقابلش خیره شده بود. او تازه مقداری شیرینی را مخفیانه خورده بود و احساس گرسنگی نمیکرد. مادرش با ناراحتی پرسید: «حالت خوب است، پینگو؟»
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : فرار
داستان کودکانه: خرس سفید کوچولو و دوستش || فرار به قطب شمال
داستان کودک: خرسِ سفیدِ کوچولو خیلی تنها بود. وقتی کنار اقیانوس سرد و آبی مینشست و آن را تماشا میکرد به خود میگفت ایکاش دوستی داشتم که میتوانستم با او بازی کنم.
بخوانید