در وسط یک جنگل، شهر زیبایی قرار داشت. مردم آن شهر همیشه خوشحال بودند، چون آدم کوتولهها شبها میآمدند و کارهای ناتمام آنها را تمام میکردند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : غول
قصه قبل از خواب: جک و لوبیای سحرآمیز
روزی روزگاری در مزرعهای کوچک، پسری به نام جک با مادرش زندگی میکرد. آنها خیلی کار میکردند؛ اما همیشه فقیر بودند. جک و مادرش از مال دنیا فقط یک گاو شیردهی پیر داشتند.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: وقتی ماهی کوچک ماهی بزرگ را میخورد
در دریای بزرگی، یک ماهی غولپیکر با دندانهای تیز و وحشتناکش زندگی میکرد گاهگاهی نیز به وسط دریا میرفت و در یکی دو حمله، مقدار خیلی زیادی از ماهیها را میخورد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: حسن کچل و پرهای سیمرغ و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #63
فهرست قصه های این مجموعه: 1-حسن کچل و پرهای سیمرغ 2- سیمرغ: داستان تولد زال 3- غول بیچاره 4- قصه ضرب المثل: اگه تو کلاغی، من بچه کلاغم 5- قصه ضرب المثل: اونی که تو از روی می خونی، من از برم.
بخوانیدقصه تصویری کودکانه: غول بد / علاءالدین و چراغ جادو
روزی روزگاری توی سرزمینی دورافتاده، شاهزادهی شجاع و خوشقیافهای زندگی میکرد. ولی اینجا اون سرزمین نیست. اینجا قصر ارباب من علاءالدین پانزدهم است.
بخوانید