قصه کودکانه پیش از خواب: دکتر غیبگو / هرکسی را بهر کاری ساختند قصه های کودکانه 585 روزی روزگاری، کشاورز فقیری بود که دو گاو نر داشت. روزی کشاورزی گاوهایش را به شهر برد و آنها را به یک دکتر فروخت. وقتی پول را از دکتر گرفت، دید که دکتر به قهوهخانهای رفت، غذایی سفارش داد و مشغول خوردن شد. بخوانید