مامانم منو خیلی دوست داره! اون همیشه حسابی کار میکنه و من ازش کلی چیز یاد میگیرم! وقتی مامانم آشپزی میکنه، منم ازش آشپزی یاد میگیرم!
بخوانیدTag Archives: عشق به مادر
داستان کودکانه: در جستجوی مادر / اردک کوچولو و جوجه های مهربان
اردک سیاه کوچولو مادر نداشت. چون یک جوجهماشینی بود. از روزی که به دنیا آمده بود کارگران کارخانه از او مراقبت میکردند. هیچگاه غذایش کم نبود، جایش همیشه گرم و مناسب بود و جای زیادی برای گردش و بازی داشت؛ اما... هیچکس و هیچچیز مادر مهربان او نمیشد!
بخوانیدداستان کوتاه: من و بابام / عشق کودک به مادر / نوشته: فرانک اوکانر
پدرم در تمام اوقات جنگ تا رسیدن من به پنجسالگی در ارتش بود. البته مقصودم جنگ اول است. در این مدت او را زیاد نمیدیدم و از کمبود دیدارش هم ناراحت نبودم. گاه که از خواب بیدار میشدم در پرتو شمع، هیکل بزرگی را در لباس نظامی میدیدم که بهرویم خم شده بود و مرا مینگریست.
بخوانیدداستان آموزنده «کفشهای طلائي»
کفشهای طلائي
بخوانیدداستان آموزنده «دیوار» عشق به مادر
ديوار
بخوانید