قصه کودکانه: تُپلی و کُپلی در مزرعه || بیا بریم شیر بدوشیم داستان مصور کودکان 1,418 تپلی و کپلی، به همراه دوستشان «روبی»، در میان گلها و سبزهها، به بازی و شیطنت مشغول بودند که سروکله پدربزرگ پیدا شد. پدربزرگ سه ظرف بزرگ در دست داشت. پدربزرگ گفت: «بچههای قشنگ من، نگاه کنید چی برایتان آوردهام.» بخوانید