سووَشون: جملات آغازین فصل اول رمان سووَشون نوشته سیمین دانشور رمان 1,824 آن روز، روز عقدکنان دختر حاکم بود. نانواها باهم شور کرده بودند و نان سنگکی پخته بودند که نظیرش را تا آنوقت هیچکس ندیده بود. مهمانها دستهدسته به اتاق عقدکنان میآمدند و نان را تماشا میکردند. بخوانید