سگ خالخالی یه لنگه جوراب داره! اون این جورابو از یه نینی کوچولو کش رفته!
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : سگ
قصه کودکانه یه سگ روی تیکه چوب!!
من کنار خانوادهام، زیر یک درخت توی ساحل نشستیم!! همینجور که نشسته بودیم، یک گراز فریاد زد: وای وای نگاه کنید!!! یک سگ روی تیکه چوبه!!
بخوانیدداستان آموزنده دوست باوفا /ماجراهای سگ و گنجشک / بدی نکن تا بدی نبینی
روزی، روزگاری سگی بود که صاحب بدی داشت. سگ بیچاره همیشه گرسنه بود. روزی دیگر طاقتش تمام شد و نتوانست این وضع را تحمل کند و از آنجا رفت. در بین راه به گنجشکی رسید. گنجشک به سگ گفت: «ای سگ عزیز! چرا اینقدر ناراحتی؟!»
بخوانیدکتاب داستان کودکانه قدیمی: سگی به نام «پوگو»
سلام! من «پوگو» هستم. مردم میگویند که من زیباترین تولهسگ دنیا هستم. اما من یک راز بزرگ هم دارم ... من میخواهم در تمام ورزشها قهرمان بشوم.
بخوانیدداستان مرد حق نشناس:داستانی از مثنوی مولوی برای کودکان: مرد حق نشناس
در روزگاران قدیم، جهانگرد فقیری بود که سگ باوفایی داشت و همیشه برای گردش و سیاحت با سگش از شهری به شهر دیگر سفر میکرد. یک روز هنگام سفر، سگ او در کنار جاده به روی زمین افتاد و پس از مدتی مُرد. جهانگرد در کنار جسد سنگ نشست
بخوانید