داستان کوتاه: سه قطره خون / صادق هدایت داستان کوتاه 818 دیروز بود که اطاقم را جدا کردند، آیا همانطوری که ناظم وعده داد من حالا بهکلی معالجه شدهام و هفتهی دیگر آزاد خواهم شد؟ بخوانید