داستان کودکانه: سنجاقک و قورباغه / به جانوران و جانداران مفید آسیب نرسانیم قصه های کودکانه 1,008 آن روز، وقتیکه خورشید داشت در پشت کوهها پنهان میشد، سنجاقک کوچولو بهطرف برکهی آب به پرواز درآمد. درحالیکه با دو چشم قلمبیده و درشتش به آب داخل برکه زل زده بود، فریاد زد: «آهای قورباغه، قورباغه کوچولو، من اینجا هستم!» بخوانید